بخند !
.
.
.
.
بخند ! بخند !
.
.
.
.
خدای من ! خود میمونی !
دوستی من و تو مثل میخ طویله میمونه كه هیچ خری قادر به كندن اون نیست !!!
غضنفر منچ بازی میكنه ، مار نیشش میزنه !!!
به غضنفر میگن مبارک باشه ازدواج کردی. میگه دائمی نیست اعتباری !!
جارو برقی با اینكه میدونه زباله راه نفسشو میبنه بازم هورتش میكشه .
جارو برقیتم آشغال !!!!
صداتو میخوام نه برای لطافتش ، برای اینكه پشت وانت داد بزنی نمكیه !!!!
لقمان هر وقت دلش می گرفت با خرش حرف میزد ، كجایی دلم گرفته !!!
افسوس می خورم ....چرا؟چرا با رفتن تو..............بهار می اید ؟...امدی در سرمای زمستان... به سردی زمستان بودی..... به غم انگیزی شبهای تنهایی..... به خشکی برف ...می روی..... بهار می اید ...به نظر معامله خوبی است....امید ان دارم بهار گلی بر چهره ات بنشاند ...چه امید مبهمی...گردش روزگار خطا ندارد ....زمستان هیچ گاه بهار را نمی بیند...
یک شاخه رز سفید تقدیم تو باد
رقصیدن شاخ بید تقدیم تو باد
تنها دل ساده ایست دارایی ما
آن هم شب عید تقدیم تو باد
رفیق غضنفر بابا ش مرده بوده هی بی تابی میکرده .دوستاش بهش میگن برو دلداریش
بده.میره پیشش میگه: ناپلون رو که میشناسی؟ اینهمه جنگ و فتوحات کرد اخر
مرد.انیشتنم که میشناسی؟اینهمه کشف و اختراع کرد اخرش مرد.بابای تو که هیچ گهی نبود
تو اینقدر براش بی تابی میکنی.
گوشه ای از نامه عاشقانه غضنفر به زنش : بدون توی دنیا یه قلب هست که فقط برای تو
میتپه اونم قلب خودت .
وقتی زنت خونه نیست چه کار میکنی؟ استراحت. وقتی هست چی؟ استقامت .
غضنفر عینکش را دور دستش می چرخونه بعد میزنه چشش، سرش گیج میره میخوره زمین!
یه چوب کبریته سرش رو می خوارونه آتیش می گیره .
قاضی: شکایت شما از این اقا اینه که به شما گفته: احمق ، بیشعور ، نفهم…
شاکی: بله.عین حقیقته.
قاضی:پس اگه عین حقیقته چرا شکایت کردی؟
به غضنفر میگن چرا میری سربازی؟ میگه والا فقط به خاطر مرخصی هاش
غضنفر میمیره، میبرنش بهشت. دو سه روز میگذره، یک روز میان ازش میپرسند که همه
چی میزون هست یا نه، میگه: والله همه چیز عالیه، فقط کمی هوا سرده! میبرنش دم مرز
جهنم که یخرده گرمای جهنم بخوره بهش، که گرم شه. دوباره بعد از چند روز میان
میپرسند: خوب اوضاع چطوره؟
میگه: والله همهچی خوبه، ولی هنوز یه ذره سوز میاد! میگن بابا تو اصلا” لیاقت بهشت
رو نداری، میندازنش تو جهنم! بعد از چند روز میان، میپرسند: خوب بالاخره گرم شدی؟
میگه: والله اینجا بهتره، ولی هنوز هم یه ذره سوز میاد! شاکی میشند میندازنش طبقه
هفتم جهنم، تو مرکز آتیش. چند روز میگذره ، میان بهش سر بزنن ببینیند اوضاع
احوالش چطوره. تا درو باز میکنند، غضنفر داد میزنه: داداش اون درو ببند، یخ کردیم .